لیانالیانا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

ماه کوچولوی مامان و بابا

آبی آسمونی آبی

به لیانا قول دادم اگه ناخن هاشو نجوه و بزاره بلند بشن براش لاک میخرم..کلا با لاک هم مخالفم ولی فعلا برای از سر انداختن عادت بد ناخن جویدن مجبورم بپذیرم... به لیانا میگک لاک چه رنگی بخرم؟ لیانا:آبی آسمونی آبی دقیقا همین رنگو میخواد آبی آسمونی آبی یعنی اون آبی آخرش خیلی مهمه حتما باید باشه آخه دختر قشنگم چقدر آبی دوست داری فدات بشم.. شنیده بودیم روحیات و اخلاقیات و شباهتهای ظاهری ارثی هست ولی دیگه اینجوری مثل من و بابا عاشق رنگ آبی باشی جالبه. ...
16 مرداد 1395

شاغل بشم یا نه؟

جدیدا بهم یه کاری پیشنهاد داده شد که ساعت کاری خیلی خوبی داشت و مربوط به رشته تحصیلیم هم میشد و خودم هم خیلی دوست داشتم که حتی برای مدتی تجربه کنم .بعد از کلی بررسی و بالا و پایین کردن همه جوانب با کمال میل انصراف دادم.نتونستم لیانارو از محیط امن خونه و مهر مادری هرچند برای هفت ساعت باشه محروم کنم..اول اینکه مهد کودک خوب که انتظارات بهداشتی منو براورده کنه پیدا نکردم دوم اینکه از خانواده خودم هم دورم و نمیتونم ازشون کمک بخوام در نگهداری لیانا سوم اینکه بابا یاسر هم از صبح تا شب بیرون از خونه هستن وواقعا نمیتونه در موارد خاص و احتمالی از لیانا نگهداری کنه چهارم اینکه مادربزرگ پدری لیانا با وجود اینکه با روی باز لیانا رو برای اون چند ساعت نگه...
16 مرداد 1395

روز گل دخترا

چقدر خوبه مناسبتهای قشنگ تو تقویم داریم روز مادر روز پدر روز عشق و...یکی از قشنگترین مناسبتها روز دختر اصلا حس قشنگی داره که به دخترای ناز هدیه بدیم ستایششون کنیم این دردانه های زندگیمونو ...د روز خاصی هم  واسه  گل پسرا تعیین کنن جاش تو تقویممون خالیه روز پسر به مناسبت روز دختر به لیانا گفتم اروز روز شماس و میخواییم برات هدیه بخریم  چی دوست داری؟ لیانا:آدمک من و یاسر بعد از کلی فکر و توضیحات لیانا متوجه شدیم دخترمون آدم آهنی میخواد فرصت نشد براش بخریم ولی حتما به زودی بهش هدیه میدیم ...
16 مرداد 1395

تولد یک فرشته

مصادف با تولد حضرت معصومه و روز عزیز گل دخترا هلنا کوچولوی ما هم دنیا اومد ولیانا جون هم دخترخاله دار شد البته به قول خود لیانا خواهردار شد عزیز دل خاله خوش اومدی خیلی خیلی خوشحالم که به خانواده ما اضافه شدی و خواهرم طعم شیرین دختر دار شدن چشیده البته ناگفته نماند که کارن جون برای من جایگاه خودش و شیرینی خودشو داره به خصوص که ما برادر نداشتیم و تجربه پسر داشتن نداشتیم قدمهای مردونه اش به خانواده ما روزگارمونو خیلی متفاوت و رنگی کرد لیانا از اول صبح پا ب پای من از روند دنیا اومدن هلنا گزارش میگرفت و مرتب سوال میکرد هلنا دنیا مومد (اومد) خیلی استرس داشتم و اضطراب تا فسقل خاله دنیا بیاد انشالا به زودی عازم میشیم دیدن هلنا جون...
16 مرداد 1395

بدون عنوان

جمعه ایی که گذشت دعوت شدیم بهویلا از طرف عمو مرتضی و عمه بهاره وبهترین قسمت مهمونی شنا در استخر رو باز ویلا بود که خیلی بهمون چسبید البته بیشتر مامان مرجان و بابا یاسر کیف کردن صبح تاظهر ظهر تا عصر عصر تا شب در حال شنا بودیم  لیانا گلی ما هم هرچند که خوش بهش گذشت ولی میگفت شنا بلد نیستم نمیخوام تو آب بیام هرچند با ترفندهای مختلف میکشوندیمش تو آب ولی خالی از غر زدنهای لیانا خانوم هم نبود...   ...
5 مرداد 1395

میخوام دنبال مامان خودم بگردم

لیانا چند روز پیش دست به وسایلی میزد که الان دقیقا یادم نیست چی بودن ..بهش میگم بزارشون سرجاش اینا اسباب بازی نیستن ..در حالیکه چشماشو برام گرد میکنه بهم میگه تو مامان من نیستی اصلا میخوام دنبال مامان خودم بگردم(برگرفته از دیالوگ یک کارتون ژاپنی )...منم گفتم باشه عزیزم اون وسایلو سرجاش بزار بعدا برو دنبال مامانت بگرد   ...
5 مرداد 1395
1